جدول جو
جدول جو

معنی سرکیسه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سرکیسه کردن
(رِ نِ کَ دَ)
سر و کیسه کردن. از کسی چیزی گرفتن برای خود. باتلطف در سخن و تملق مالی از او بعطا گرفتن. از او مالی به حیله یا تضرع و کلاشی بدست آوردن:
هرچند سرکیسۀ این طایفه مهر است
کردیم سرکیسه ولی اهل جهان را.
میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سرکیسه کردن
از کسی چیزی گرفتن برای خود
تصویری از سرکیسه کردن
تصویر سرکیسه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فُ خوا / خا دَ)
پختن و ساختن هریسه. مهراکردن. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به هریسه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
به نخ کشیدن، چنانکه دانه های انجیر یا دانه های سبحه را. (یادداشت مؤلف) ، پی درپی هم افکندن کسان یا چیزهایی را. پشت هم آوردن. قطار کردن. پیاپی و دمادم کردن: بچه هایش را هم با خود ریسه کرده بود. (یادداشت مؤلف) ، مشتی الفاظ را بی توجه به مستدل بودن آنها پیاپی گفتن. پیاپی گفتن: یک مشت الفاظ پوچ را ریسه کرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زِ اَ دَ وَ دَ)
دلاکی کردن. (آنندراج). کیسه کشیدن در حمام. دلاکی کردن. (فرهنگ فارسی معین). کیسه کشیدن. رجوع به کیسه کشیدن شود، به مجاز، سرزنش کردن، چنانکه گویند: فلانی فلان را آن چنان کیسه کرده که تا حشر چرک در بدنش وجود نخواهد داشت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هریسه کردن
تصویر هریسه کردن
پخته هریسه مهراکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیسه کردن
تصویر کیسه کردن
کیسه کشیدن در حمام دلاکی کردن، سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر کیسه کردن
تصویر سر کیسه کردن
((~. سَ یا سِ. کَ دَ))
اخاذی کردن، با فریب و نیرنگ دارایی کسی را گرفتن
فرهنگ فارسی معین